با نگاهی به تاریخ گذشته کشورمان میتوان مشاهده نمود که روابط بین انسانها در جامعه ما همیشه بصورت بالا و پایین، رئیس و مرئوس، زبردست و زیردست و یا همان ارباب و رعیت بوده است. در چنین جامعهای حق تصمیمگیری و دستوردادن همیشه متعلق به بالادستی ها و اطاعت از آنِ پاییندستیهاست. در یک چنین وضعیتی هر کس در هر کجای جامعه که باشد در عین اینکه در زیر نفوذ شخص و یا اشخاص قدرتمندتر از خود میباشد خود به گونهای در رأس قدرت بوده و زیردستانی دارد، هرچه هم که نباشد خانوادهای دارد و همسری و یا برادر کوچکتر و یا همبازی ضعیفتری که بتواند عقاید و نظراتِ خود را بر او تحمیل نماید. بدیهی است که در چنین نظامی هر کس بر مبنای موقعیتی که در آن قرار دارد میتواند زندگی شخص و یا اشخاص زیردست خود را به گونهای منفی و یا مثبت تحت تأثیر قرار دهد. این سلسله مراتب در کلیه سطوح و در تمامی امور از سیاسی، اداری و حکومتی گرفته تا دینی و از آموزشی و تعلیم و تربیت گرفته تا حتی خانواده را نیز در بر میگیرد. رابط کارفرما و کارگر، رئیس و کارمند، معلم و شاگرد، والدین و فرزندان، شوهر و زن و همچنین بزرگترها نسبت به کوچکترها در محدود یک خانواده همگی از نوع رابطه بالا و پایین یعنی زورگو و زورپذیر است. در چنین شرایطی همه در نوعی نگرانی و ترس از مافوق به سر میبرند. بدیهی است وقتی که انسان در تحت فشار و ارعاب قرار میگیرد و مجبور میشود ناخواسته اعمالی را انجام دهد و یا فرمانی را اطاعت کند، ناخواسته این فشار را به زیردستان خویش منتقل میکند. در چنین فضایی است که روابط سالم، دوستانه و محبتآمیز تبدیل به روابطی خصمانه قهرآمیز، مزورانه و… میشود.
با توجه به اینکه در این گونه جوامع هیچ قانونی از حق ضعیف در مقابل قوی حمایت نمیکند اعتقاد به شانس در میان مردم رواج مییابد به این معنی که انسان باید شانس بیاورد که معلم خوب، همسرِ خوب، رئیس خوب، کارفرمای خوب، صاحبخانه و حتی مستأجر خوبی گیرش بیاید. بعلاوه وقتی افراد قدرتمندتر بتوانند زندگی افراد ضعیفتر را مثبت و یا منفی تحت تأثیر قرار دهند هر کس در جهت حفظ خود سعی در جلب رضایت قدرتمندتر از خود می نماید. دادن هدیه و رشوه نوعی عملی این جلب رضایت و چاپلوسی، تملق و زبانبازی که نوعی شفاهی آن است در این رابطه در جامعه متداول میگردد. داشتن یک آشنای قدرتمند (پارتی) که بتواند در صورت لزوم از حقِ ما دفاع نماید و یا حقی را که از آن دیگری است به ما تفویض نماید شانس بزرگی محسوب میشود. از طرف دیگر از آنجاییکه بیان هر گونه حرف و یا اظهار هر نوع عقیدهای که به مذاق مافوق خوش نیاید موقعیت فرد را در خطر میاندازد، قدرت انتقاد رو در رو از افراد سلب میشود. این انتقادها ناگزیر در نزد شخص و یا اشخاص دیگری و در غیابِ فردِ مورد نظر عنوان میشود که خصلت نامناسبِ دیگر یعنی گلهگذاری و غیبتکردن را در جامعه رواج می دهد. گاهی نیز انتقادات به گونهای غیرمستقیم یعنی از طریقه طعنهزدن و کنایهآمیز سخن گفتن و یا به در بگو که دیوار بشنود خود را نشان می دهند.
ادامه کتابرا در این پیوند ما چرا چنین شدیم مطالعه کنید